۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

مردی با جذبه های اخلاقی!!!

نشنیده ام که در کوچه های گُر گرفته ی مکه شمشیری برهنه کرده باشد که "باورکنیدم! من رسول خدایم." و نیز نشنیده ام که برای اثبات خویش منبری فراز کرده باشد از استدلال های عقلی. او برای اثبات خویش گفت: من را می شناسید به «امانت»؟ گفتند بله، گفت به «راستی» چه؟ گفتند بله! گفت حال می گویم که خدا مرا به رسالت برگزید. او رسالت را از اخلاق آغاز کرد. و چنین شد که جوان  امین مکه با جذبه­های اخلاقی اش، شد «عزیز عربستان» و «عزیز انسان».

نشنیده­ام که مردی یا زنی از عربستان از ترس تیغ برآمده از نیامش، به او شهادت دهد که رسول خداست؛ و نشنیده ام که مردی یا زنی از آن دیار به هوای تحفه های نابش گفته باشد او پیامبر خداست. همه در صداقش غرق شدند و در شخصیتش محو.

"آغاز" و "انجام" راهش با اخلاق بود. او راست گفت حتی به دروغگویان! و کوشید تا انسان را با حقیقت روبرو کند بی آنکه بخواهد با تازیانه اش یا شمشیرهای برهنه اصحابش آنان را به "بهشت" در آورد. به عیادت کسی رفت که بر سرش خاکستر ریخت بی آنکه از او بخواهد تأییدش کند. رسالت"محمد (ص)" از اخلاق روئید و به اخلاق بارور شد!
در سالروز رحلتش ما خود را مخاطب رسالتش بدانیم. فاصله ما با او در "نرخ تن دادن ما به اخلاق است". همین!

۳ نظر:

مهراب گفت...

سلام و احترام.
خیلی دوست داشتم برای پست پیشین شما کامنت بگذرم ولی نشد. دوست دارم در تعلقه ی این نوشته که با حسن نظر شما در اینجا قرار گرفته است این نکته را اضافه کنم که: گاهی در ادبیات دینی ما اخلاق به فقه(نماز و روزه و ترس از خدا و ...) تقلیل میابد و گاه نیز به حقوق(یعنی حق پدر بر فرزند و برعکس و ...). من معتقدم اخلاق شآنی بزرگتر از این دو دارد. اخلاق خواست آرمانی خدا از انسان است. در حالی که فقه کف خواست خدا از ما. منظور از اخلاق مفاهیمی است که فراتر از تاریخ و فراتر از مکان همه آن ها را درست می دانند.

مطبخ رویا گفت...

سلام دوست عزیزم ...خیلی جالب بود ...ممنون

سمیه گفت...

:(