۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

باز آمد بوی ... امتحان!

ایام امتحانات، روزهای تحویل پروژه، کلاس های جبرانی تا 9 شب یک روز مانده به امتحان! جزوه های کپی نشده، روزهای به یاد هم افتادن و مهربون شدن! دعا برای سلامتی دستگاه کپی و پرینت دانشگاه و پلاتر سر کوچه! سعی در برقراری روابط حسنه با اساتید گل! و اندک امیدی برای جابجا شدن امتحان -که هرگز در این 17 سال سعادتش نصیبم نشد.

                                             چه قدر خسته ام!



۶ نظر:

ناشناس گفت...

جور یه قسمت از کاراتو ما میکشیم ! ولی دیگه امتحانو خودت باید بدی !

سلوی گفت...

ببخشید شما؟! کاش خودتون رو معرفی می کردین که حداقل آشنا می شدیم با کسی که قراره جور یه قسمت از کارامونو بکشن!!!

صهبا گفت...

دوست بی کلک مادر!

مهراب گفت...

حالا کی خواست بیاد اون طرفا این همه نارله می کنید؟ کسی نمی خواد مزاحمتون بشه راحت باشید.

ناشناس گفت...

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.

سمیه گفت...

خسته نباشی