۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

سفرنامه نوروزی - استانبول


سفر کردن رو همیشه دوست داشتم و از وقتی که یادم میاد پای ثابت همه ی سفرهایی بودم که دست می داد! خدا رو شکر همنشینی با خانواده سفر دوست و تحصیل در رشته سفرطلب هم این گزاره رو تکمیل تر می کرد.
نوروز امسال اما تصمیم گرفتیم ملت همیشه در صحنه رو با شلوغی جاده ها تنها بذاریم و راهی سفر استانبول بشیم. شهری که در کنار قدمت بسیار بالاو حفظ آثار این تاریخ از قافله دنیای مدرن هم به هیچ وجه عقب نمونده!  قرابت فرهنگی در کنار تجربه متفاوت این سفر رو برای ما به یاد ماندنی ساخت و از صمیم قلب و بدون هیچ غرض ورزی! سفر به این شهر زیبا رو به همه دوستان و آشنایان توصیه می کنم!
در پست های بعدی انشالله بیشتر به این سفرنامه نویسی خواهم پرداخت.

"استانبول بزرگ‌ترین شهر کشور ترکیه و مرکز فرهنگی و اقتصادی آن است. این شهر در کنار تنگه بسفر و دریای مرمره قرار دارد. تنگه بسفر دو قاره آسیا و اروپا را جدا می‌کند و استانبول تنها شهر بزرگ جهان است که در دو قاره قرار دارد.
این کلان شهر به عنوان شهر فرهنگی اروپا برای سال ۲۰۱۰ انتخاب شده‌است." (مرجع ویکی پدیا)

۱۳ نظر:

خاک خیس گفت...

سلام و رسیدن بخیر.
تغییر خوبه حتی در اینترفیس وبلاگ. مبارکه

سمیه گفت...

سلام.سال خوبی داشته باشی. خدا را شکر که خوش گذشته بهتون. شکل وبلاگتم مبارکه و دیگر هیچ!

مطبخ رویا گفت...

سلام دوست عزیزم ....خوشحالم که تعطیلات بهتون خوش گذشته ...امیدوارم سالی پربرکت در پیش داشته باشید ...

صهبا گفت...

سلام
زیبایی وخوشی در نگاه توست نه در آنچه میبینی!
همیشه زیبا ببین وخوش باش.

ناشناس گفت...

:)

ati گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
مهمار گفت...

البته به من هم خوش گذشت .من هم به شما توصیه می کنم که سری به این شهر زیبا بزنید.

فرهاد خان گفت...

با سلام
خوش به حالتان از این سعادت
خیلی دوست داشتم سفری به ترکیه داشته باشم و از نزدیک بر سر قبر مولانا در قونیه حضور یابم . افسو س....

سحر گفت...

سلام
ممنون كه اومدي گلم

جامي مي گفت...

سلام و درود
اميدوارم كه هميشه در سفر باشيد نه در حضر كه گفته‌اند:
بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
صوفي نشود صافي تا درنكشد جامي
خوشحال مي‌شيم اگر سفرنامه‌ي استانبول رو برامون بنويسيد و از خاطراتتون بگيد...
ايام به كام

ناشناس گفت...

چرا نمی نویسید؟ ما منتظریم چندبارسر زدم

مهمار گفت...

بابا بنویس دیگه....ما هم منتظریم.

مهمار گفت...

بابا بنویس دیگه....ما هم منتظریم.