این چند روز تعطیلی فرصتی شده که همه دوستان و آشنایان قصد سفر کنند و ما بمانیم و این پروژه های کلافه کن تمام نشوی من! که فرصت این سفر رو ازمون گرفت...
سفر انزلی آبانماه 1388
در این تصویر، به ترتیب از راست به چپ:
ردیف اول = دایی جان، خواهر جان و پدربزرگ عزیزم
ردیف دوم = مامان جان، خودم، جای خالی همسر جان و پدر جان
ردیف سوم = خاله جان، زن دایی جان و مادربزرگ عزیزم
جلوی ماشین = عکاس! (همسر گرامی)
۸ نظر:
چه صفایی کردیم یادش بخیر .
جای همه دوستان خالی !
شما که قراره باز صفا کنین! خوش بگذره... سفر به سلامت! التماس دعا!
چه باحال! ماشینه چیه اونوقت؟ منم عاشق این جور مسافرت ها
عزیزم ماشین بلیزره... بچه کاراوان! ایشاللا قسمت شمام بشه!
خوب غصه نخور عزیزم،عوضش تو هم الان رو پروژه هات کار میکنی بیست می گیری ایشاللا،بعدش مسافرت نوروز لذت بیشتری میده،p:
خوب غصه نخور عزیزم،عوضش تو هم الان رو پروژه هات کار میکنی بیست می گیری ایشاللا،بعدش مسافرت نوروز لذت بیشتری میده،p:
سلام
اینجانب شدیدا با شما ابراز همدردی می کنم.خدا رو چه دیدی شاید یه روز بیدار شدیم و دیدیم که از این سنگر علم و دانش تونلی زدند به سواحل هاوایی !بالاخره بین مقاله ها وکتابها مدفون شدن و شبهای امتحان قلم به دست خوابیدن منجر به معجزه خواهد شد انشاالله !!!
məndimdə yerimi boşleydiz bala ! ama kim nə bilir belkidə böyləsi daha xoş geçitdiz bizsiz
ارسال یک نظر